تحول معیارهای هزارساله شعر فارسی با اشعار نیمایی
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۵۶۵۷۲۹
ساری - امروز زادروز مرد شاعر جنگل های شمال است که معیارهای هزارساله شعر فارسی را تحول بخشید، او علی اسفندیاری معروف به نیما است.
خبرگزاری مهر - گروه استان ها: مرد شاعر جنگلهای شمال چشم به راه گردشگرانی است که از راه دور و نزدیک به دیدنش میآیند و به گفته خودش «من بینهایت دلتنگم. روزها میگذرد که هیچکس را نمیبینم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علی اسفندیاری، ۲۱ آبان ماه ۱۲۷۶ هجری شمسی در یوش بلده متولد شد و توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را با شعرهایش تحول بخشد. نخستین شعرش «قصه رنگپریده» را در ۲۳ سالگی مینویسد و در دیماه ۱۳۰۱ «افسانه» را میسراید و بخشهایی از آن را در مجله قرن بیستم به سردبیری «میرزاده عشقی» به چاپ میرساند.
نیما با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد، این شاعر بزرگ، درحالیکه به علت سرمای شدید یوش، به ذاتالریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در تاریخ ۱۳ دیماه ۱۳۳۸، نیما یوشیج، آغازکننده راهی نو در شعر فارسی، برای همیشه خاموش شد، او را در تهران دفن کردند؛ تا اینکه در سال ۱۳۷۲ طبق وصیتش، پیکرش را به یوش برده و در حیاط خانه محل تولدش به خاک سپردند.
میثم زندی بنیانگذار همایش سالانه نیما یوشیج در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: نیما جامعه را به دورانی پرتاب میکند و از او بهعنوان قهرمان واقعی در تاریخ ادبیات ایران یاد میشود و نقشش در حوزه اندیشه چنان تأثیرگذار بوده است اما کمتر به آن پرداختهشده است.
در حوزه هنر و ادبیات مازندران، نامی نامیتر از نیما یوشیج نداریم و باید در سیاستگذاریهایمان نیما را محور قرار دهیم و جشنواره تئاتر، موسیقی، شعر و غیره با محوریت نیما برگزار شود
وی ادامه داد: در حوزه هنر و ادبیات مازندران، نامی نامیتر از نیما یوشیج نداریم و باید در سیاستگذاریهایمان نیما را محور قرار دهیم و جشنواره تئاتر، موسیقی، شعر و غیره با محوریت نیما برگزار شودو مسئولان از هنرمندان این بخش حمایت کنند.
وی با تأکید بر اینکه همه مازندرانیها باید حول محور نیما یوشیج جمع شوند، اظهار داشت: هدف ما این است تا نیما در لایههای مختلف فرهنگی و عملی بیشتر دیده شود و باید شاهد درس گروهیهای علمی نیما در هرسال باشیم.
نیما پدر شعر نو فارسی است که به گفته نیما پژوهان، شباهتهایی بین وی و فردوسی شاعر حماسی سرای ایران وجود دارد. جلیل قیصری شاعر نیما پژوه مازندران در گفتگو با خبرنگار مهر میگوید: در تاریخ شعر و ادب، شاعرانی ازجمله نیما، آبروی فرهنگ و ادب ما به شمار میروند.
وی با اشاره به شاعران از دوره رودکی تا نیما گفت: فردوسی و نیما ازنظر سبک و سیاق رویکرد مختلف دارند که یکی پدر حماسه ایران و دیگری پدر شعر نو است ولی زندگیشان شبیه هم است.
وی بابیان اینکه پایان زندگی هر دو شاعر غمانگیز است، گفت: این درحالیکه هر دو شاعر، قله بزرگ شعر و ادب ایران به شمار میروند.
قیصری ادامه داد: فردوسی فرزند یکی از دهقانان توس که فرهنگ مند و فرهنگپرور بوده، و دیگری فرزند ابراهیمخان اسفندیاری بوده است که به گفته خود نیما "پس از مشروطه گروهی به دنبال پدرم آمدند و از وی خواستند که حکومت را بپذیرد" و نیما از نوادگان شهریاران مازندران است.
این شاعر یادآور شد: هم نیما و هم فردوسی باآنکه خانزاده هستند اما مدافع حقوق رعیت بوده و هر دو مغضوب حکام زمان خود هستند. فردوسی مدتی متواری بود و به مازندران پناهنده شد و نیما پس از شکست مشروطه به گفته جلال آل احمد به دلیل اینکه پدر شعر نو شده بود، میترسید که دستگیر شود.
قیصری با عنوان اینکه هم نیما و هم فردوسی دارای پایان غمانگیزی در زندگی بودند، گفت: فردوسی یک مسلمان شیعه است ولی قشریان مذهبی اجازه دفن وی را در قبرستان شیعیان را ندادند و وی در باغ پدریاش دفن شد.
این نیما پژوه یادآور شد: نیما خود میگوید «امروز اخوان به خانه ما آمد و نهار نداشتم تا به وی دهم». وی نیز دارای زندگی غمانگیزی بود، «زمستان میآید و من بی چراغ بیسرپناه و وای به حال آن بزرگزادهای که کوچک شود".
قیصری با اشاره به اینکه نیما و فردوسی هر دو از اموال پدری استفاده کردهاند و یکی ۳۰ سال برای شعر پارسی زحمت کشید و دیگری پدر شعر نو شد، گفت: اما هر دو در پایان عمر، زندگی غمانگیزی داشتند.
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران، با گرامیداشت سالروز تولد نیما یوشیج گفت: نیما یوشیج؛ شاعر و نظریهپرداز شعر فارسی، فراموشنشدنیترین شخصیت شعر معاصر ماست.
نیما یوشیج بر جریان شعر با نگاهی بومی و گسترش امکانات زبان و گویش بومی و محلی مازندرانی و جهانی کردن نامها و نشانههای منطقهای جریان تازهای را برای شعر معاصر رقم زد
احد جاودانی به مناسبت سالروز تولد پدر شعر معاصر اظهار داشت: نیما یوشیج بر جریان شعر با نگاهی بومی و گسترش امکانات زبان و گویش بومی و محلی مازندرانی و جهانی کردن نامها و نشانههای منطقهای جریان تازهای را برای شعر معاصر رقم زد.
وی ادامه داد: نیما این تحولات ادبی را (نوگرایی) نامید و علیرغم مخالفتهای صورت گرفته در آن عصر با حضور در زادگاه خود و سختکوشی و جدیت تمام ضمن ایجاد نظریه جدید در حوزه ادبیات مدرن توانست بر کیفیت و غنای ادبیات سنتی مازندران تأثیر شگرفی بگذارد.
به گفته جاودانی، او هرگز از گویش بومی خود غافل نماند و در لایههای شعر نیما, اشیاء – جانداران و طبیعت خاص مازندران قابل دریافت و بازشناسی است و تحول زیباییشناختی شعر نوین ایران را باید مدیون فرهنگ و هنر مازندران و شاعر بلندآوازهاش نیما یوشیج دانست.
لذا بااینکه ۲۱ آبان تاکنون در تقویم رسمی کشور بهعنوان روز «شعر نو » یا روز «نیما یوشیج » به ثبت نرسید اما برای اهالی فرهنگ و هنر ایران و فارسیزبانان جهان بهعنوان نیما و شعر نو شناخته میشود.
از نیمای شعر ایران که با سرودههایش تحولی در شعر کلاسیک و سنتی پدید آورد، بهعنوان ققنوس خوشخوان با آوازه جهانی یاد میشود، هم او که با «قصههای رنگپریدهاش» به دنیای شعر پا گذاشت و «تعریف و تبصره و یادداشتهای دیگر» را درنوردید تا « حرفهای همسایه » را بشنود و «حکایات خانواده سرباز » را بیان کند و«شعر من »، « مانلی » و « خانه سریویلی »، « فریادهای دیگر » و عنکبوت رنگ و ... را از خود به یادگار گذارد.
منبع: مهر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۶۵۷۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مشاوران شما بیتهایی بهتر از شاهنامه را میتوانستند پیدا کنند
روزنامه هم میهن در مطلبی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت؛ در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند.
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی.
این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود.
نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس
نویسنده: علیاصغر سیدآبادی